فکر می کردم در قلب تو محکومم به حبس ابد !!
به یکباره جا خوردم ...
وقتی :
زندانبان بر سرم فریاد زد ...
هی ...
تو ...
آزادی !
و صدای گامهای غریبه ای که به سلول من می آمد ...
بـــــــــــرای تو مینویسم آهستــه بخوان
|
|
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |