عزیزکم دلبرکم....
دیشب چشام بارون اشک میبارید
عروسکم ناز نازکم....
دیشب دلم از دوری تو نالید
روزی که باهام دوست شدی
کوچک بودی غنچه بودی
ده سال گذشت
غنچه شکفت و گل شدی
گل قشنگ و نازم
دلم برات تنگ شده
گفتی به من میرمسفر
یه راه دور میرم و بر میگردم
گفتم برو سفر بخیر
منتظرت نشستم
رفتی و من برات دعا میکردم
دو سال گذشت
چی شد حالا؟
من که به پات نشستم
بیا دیگه
اینجا کنار جاده
منتظرت نشستم