جزیره

بـــــــــــرای تو مینویسم آهستــه بخوان

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ بـــــــــــرای تو مینویسم آهستــه بخوان خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

 من همون جزیره بودم خاکی و صمیمی و گرم

واسه عشق بازی موجا قامتم یه بستر نرم

یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجا
یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا

تا که یک روز تو رسیدی،توی قلبم پاگذاشتی..!
غصه های عاشقی رو تو وجودم جاگذاشتی

زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیرو رو شد
برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد
تا نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه

ابر و باد و دریا گفتم حس عاشقی همینه
اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پاگذاشتی
اما تا قایقی اومد از منو دلم گذشتی...

رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا
منو دل اما نشستیم چشم به راهت لب دریا
دیگه روخاک وجودم نه گلی هست نه درختی

لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی
دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره
ولی حتی وقت مردن باز سراغت رو میگیره

میرسه روزی که دیگه قعر دریا میشه خونم
اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای میمونم...

 

 



[ یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, ] [ 21:34 ] [ Amir ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه